باز تو را ندیدم
روز رفت و شب شد
باز تو را ندیدم
دل خوب بود و بد شد
باز تو را ندیدم
گاه در کنار محراب شد
گاه در بزم شراب
گاه چشمان منتظر به خواب
غرق درعذاب شد
باز تو را ندیدم
دل رفت و چه غریب شد
دل رفت و به صلیب شد
کودکی رفت شباب زندگانی رفت
باز این جان بر لب شد
باز تو را ندیدم
حرف دلم ذره ذره کتاب شد
دلم سوخت و بدون تو کباب شد
کوزه چشمت عباس لبریز از آب
دریای دلت آبی بود گرداب شد
باز تو را ندیدم
عباس دهقان
8 / 4 / 92
